عناوین برنامه:
- ظاهری‌های عصر جدید
- معطلّه‌های عصر جدید (کسانی که به تعطیلی نصوص معتقدند) و تعطیلی نصوص اسلامی
- پرسش‌های بینندگان
- مقاصد پنج‌گانه‌ی شریعت
مجری: بینندگان گرامی، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، نگرش اندیشه‌ی مقاصدی، پشتوانه‌ای برای حرکت اجتهاد فقهی، که نیاز به آن محسوس و ملموس است و کمرنگ‌شدن و پوشیدگی این پشتوانه تأثیر بسزایی در عقب‌نشینی‌های فقه اسلامی ایفا نمود. همه‌ی شریعت‌ها به خاطر رعایت مصلحت بندگان فرود آمده‌اند، پس مقاصد و اهدافی که در شریعت اسلامی برای حفظ و نگه‌داری آن مصالح در نظر گرفته‌شده‌است، چیست؟ و چگونه می‌توان آن‌را در کار اصلاحات و تحولات در دو زمینه‌ی دینی و سیاسی به‌ کار گرفت؟ 
این‌ها موضوع‌هایی است که در برنامه‌ی امروز الشریعة و الحیاة (شریعت و زندگی) همراه با مهمان برنامه جناب دکتر یوسف قرضاوی حول و حوش اهداف و مقاصد شریعت اسلامی به آن می‌پردازیم. 
چون موضوع ما در مورد مقاصد شریعت است، در ابتدا از معنی مقاصد شریعت سؤال می‌کنیم که منظور ما از آن چیست و آیا واقعاً شریعت اسلامی دارای مقاصد هست؟

ظاهری‌های عصر جدید
قرضاوی: بسم‌ الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و العاقبة للمتقین و أزکی صلوات لله و تسلیماته علی المبعوث رحمة للعالمین و العاقبة للمتقین و نعمه علی المؤمنین سیدنا و إمامنا و أسوتنا و حبیبنا محمد و علی أهله و صحبه و من دعا بدعوته و اهتدی بسنته و جاهد جهاده إلی یوم الدین، اما بعد: 
شکی نیست که فرود آمدن کتاب‌های الهی و فرستادن پیامبر توسط خداوند بلندمرتبه به خاطر تحقق بخشیدن به مصالح بندگان است، چون ذات پروردگار بی‌نیاز از جهانیان است و در مکلف‌نمودن بندگانش نفعی به او نمی‌رسد؛ اما همین تکالیف و وظایف محوله از طرف خداوند منجر به جلب منافع و تحقق مصالح بندگان، هم در دنیا و هم در آخرت می‌گردد. و این جزو باورها و معتقدات هر مسلمان و مؤمنی است، که به حکمت‌ها و رحمت بی‌پایان خداوند حکیم ایمان و باور قلبی داشته‌باشد. در حقیقت مقاصد شریعت با تعلیل(هر کاری دارای علت و انگیزه‌ای است)، مربوط می‌شود. یعنی تعلیل افعال و احکام خداوند متعال، آیا افعال پروردگار علام علت‌بردار است یا خیر؟ آیا حق تعالی کارهای خود را بر اساس هدف و انگیزه انجام می‌دهد یا نه؟ در این مورد دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد: (سه دید‌گاه) دیدگاه افراطی و تفریطی و میانه‌رو: برخی بر این باورند که خداوند، هیچ کاری را بر اساس علت و هدفی انجام نمی‌دهد، چون اگر افعال خداوند منوط به علتی باشد، این حاکی از نقصی در ذات اوست(سبحانه‌ و تعالی). تا جایی که برخی گروه‌ها از جمله اشاعره در این زمینه اغراق کرده و به ویژه امام فخرالدین رازی که منکر تعلیل افعال خداوند است و در این رابطه مناظره‌ها و بحث‌هایی طولانی دارند. 
در مقابل اشاعره، معتزله وجود دارد، که معتقدند تمام کارهای خداوند، معلول علت هستند و خداوند حکیم هیچ کاری را بدون در نظر گرفتن هدف، مصلحت و یا حکمتی انجام نمی‌دهد. تا جایی که در این زمینه افراط کرده‌اند و می‌گویند: این حق ما بر خداوند است که کاری که صلاح ما در آن است انجام دهد، نه فقط همین، بلکه بر او واجب است که آنچه اصلح‌تر است برای ما فراهم نماید. 
در میان این دو گروه فرقه‌ای موسوم به «ماتریدیه» وجود دارد، که منتسب به امام ابومنصور ماتریدی است و اکثر حنفی مذهب‌ها تابع آن می‌باشند، و با دیدگاه‌های شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه و مدرسه‌‌ی فکری‌شان نزدیک است. اینان بر این باورند که: افعال خداوند همگی بر اساس علتی هستند و هیچ کاری از افعال خداوند خالی از حکمت و هدفی نیست، و این همان منش و اندیشه‌ی صحیح اسلامی است. چرا که یکی از نام‌های خداوند، حکیم است که بیش از نود بار در قرآن تکرار شده‌است. مانند: «العلیم الحکیم» و «العزیز الحکیم» و «الحکیم الحمید». یعنی خداوند حکیم، چه در آفرینش و چه در تشریع، چیز باطل و بیهوده‌ای نمی‌آفریند. چنانچه در مورد «اولو الالباب» (خرمندان) می‌فرماید: «الذین یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک». نتیجه می‌گیریم خداوند متعال هیچ چیز باطلی خلق نمی‌کند، شریعت بیهوده‌ای وضع نمی‌نماید. امر و نهی و حلال و حرام را بر اساس مصحلت و حکمتی ایجاد می‌نمایند که برخی بر آن آگاه و گروهی از آن بی‌خبرند. شاید همه مردم حکمت‌ کارهای خداوند را به تفصیل در نیابند، اما با گذشت زمان این حکمت‌ها آشکار می‌گردد. پس ما باور داریم که خداوند سبحان کارها و اوامر را به خاطر حکمت و هدفی معین انجام می‌دهد. امام ابن‌قیم در بعضی از کتاب‌هایش در مورد اسباب و مسببات و قضیه‌ی تعلیل، به آیه‌های زیر استناد می‌کند: مثلاً: «لکی لا تأسو علی مافاتکم» و «لکی لا یکون دولة بین الأغنیاء منکم» و «لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل». سپس فرمودند: در بیش از هزار مورد در قرآن تعلیل افعال وجود دارد. و انکار تعلیل به ویژه تعلیل احکام امکان‌پذیر نیست. بنابراین همه‌ی احکام خداوند متعال علت دارند و علت، حکمت و مقصد آن نیز، در راستای تحقق مصالح بندگان در دنیا و آخرت می‌باشد. و این همان چیزی است که پژوهشگران و علمای اسلامی آن را بیان نموده که: تمامی قوانین و فرامین خداوند بنا به رعایت مصالح بندگان مقرر گردیده‌است. 
مجری: بنابراین، علت، حکمت و مقصد مترادف هستند؟ 
دکتر قرضاوی: خیر مترادف نیستند، هر کدام از آن‌ها از نظر اصطلاحی، معنی خاص خود را دارند. مثلاً: کلمه‌ی «علت»، فقها آن‌را در باب قیاس به کار می‌گیرند و به وسیله‌ی آن، مسأله‌ایی را بر مسأله‌ی دیگری قیاس می‌کنند. مثلاً هر گاه از طرف خداوند یا پیامبر برای امری نص و یا حکمی قطعی صادر شود و ما بخواهیم مسأله‌ای مشابه را بر آن امر منصوص‌علیه قیاس کنیم، لازم است که علتی مشترک در بین آن دو امر وجود داشته‌باشد. 
علت از نگاه دانشمندان اصول فقه: به وصف و ویژگی‌ای گفته می‌شود که واضح، دقیق و متناسب با حکم باشد، یعنی باید روشن، شفاف و قابل کنترل باشد، نه اینکه بی‌حد و مرز، رهاشده و لرزان و مضطرب باشد. همخوانی و تناسبت با حکم ‌باشد، این همان علت است نه حکمت. با دادن مثالی آن‌را روشن می‌کنم: مثلا در قانون راهنمایی و رانندگی آمده که: هر گاه راننده به چراغ قرمز که رسید باید توقف کند؛ علت توقف چیست؟ علت، چراغ قرمز است. 
حکمت و فلسفه‌ی توقف چیست؟ چیزی‌است غیر از علت، و آن عبارت است از: جلوگیری از تصادف و برخورد خودرو‌ها با هم، برخورد با عابرین پیاده‌رو، که در نتیجه متحمل خسارت‌هایی از قبیل خسارت جانی و مالی و ... نگردیم. که این حکمت است نه علت. به خاطر همین است که انسان همیشه باید هنگام ظهور علت‌ها توقف کند. و آن عبارت‌است از قرمز شدن رنگ چراغ، نه اینکه بگوید حکمت از این قانون تصادف و ... می‌باشد و الآن خیابان‌ها خالی هستند و این گونه موارد پیش نمی‌آید. پس باید در هر حال و با وجود علت، ما به رعایت آن ملتزم شویم و شارع احکام را به علت‌ها مرتبط ساخته، یعنی لازم و ملزوم یکدیگر هستند، چرا که علل را می‌توان تعریف کرد و در چارچوب معینی قرار داد. مثلاً: هنگامی که انسان به مسافرت می‌رود، نمازهای چهار رکعتی را قصر می‌کند، ظهر و عصر را با هم جمع می‌کند (جمع تقدیم یا جمع تأخیر) و همین‌گونه در مسافرت روزه را افطار می‌کند؛ علت این کار چیست؟ علت این کارها مسافرت است. اما حکمت و فلسفه‌ی آن وجود مشقت و سختی است. اما اینجا شارع حکم را به وجود مشقت موکول نکرده‌است. چون مشقت بسته به وضعیت افراد، مختلف است و قابل تعریف نیست، ممکن است یکی با وجود مشقت و سختی‌های فراوان بگوید، هنوز می‌توانم و روزه بگیرم و دیگری بگوید نمی‌توانم.
مجری: در مثال آیا این همان علت است؟ 
دکتر قرضاوی: مربوط است به آن علت‌هایی که همان اوصاف روشنِ تعریف‌شده و متناسب با حکم است. 
مجری: به خاطر روشن‌شدن هر چه بیشتر این قضیه برای بینندگان، به نمونه‌های دیگری توجه می‌کنیم، مثلاً: علت در حد شرعی عمل زنا، انجام همان عمل فاحشه است، امام حکمت آن عدم اختلاط نسب‌ها و نسل‌هاست ...؟
شیخ قرضاوی: این حکمت است. اما حکمت قاصر (نارس و ضعیف و محدود)، مثلا عده‌ای می‌گویند شریعت، زنا را به خاطر اختلاط نسل‌ها تحریم کرده، نه! شریعت این‌را نگفته‌است، این از تراوشات ذهنی مردم است و این مقوله شمولیت و فراگیرندگی ندارد، چون اگر مسأله اختلاط نسل‌ها باشد ... اگر با زنی آبستن همبسر شود چی؟ نسبی اینجا مختل نمی‌گردد. یا اگر با زنی نازا که از سن حمل گذشته، همبستر شود چی؟ و یا از راه‌های جلوگیری از بارداری استفاده کند، به همین‌خاطر خیلی خطرناک است که مردم احکام را از دید علت‌های نارس و یا حکمت‌های قاصر ببینند.

مجری: جناب شیخ ‌فرمودید که زمانی ما علت را بفهمیم، حکمت و فلسفه‌ی حکم را در می‌یابیم؟
استاد قرضاوی: به نظر من هر گاه علت حکم یا حکمت آن را بیان کردیم، باید همه مصادیق و حالات آن را در بر گیرد، چون به عنوان مثال عده‌ای حکمت و علت منع زنا را در اختلاط نسب‌ها خلاصه می‌کنند در حالی‌ که همه‌ی حالت‌ها را در بر نمی‌گیرد. چون بیش از یک حکمت وجود دارد و یا برخی در مورد حکمت و علت منع ربا این‌گونه فکر می‌کنند که ثروتمندان، فقرا را در تنگنا قرار می‌دهند؛ در حالی‌که همه‌ی انواع ربا این گونه نیست. پس باید علت، جامع، مانع و در برگیرنده‌ی همه‌ی مصادیق باشد. 
مجری: خوب جناب شیخ شما در یکی از بررسی‌ها و تحقیقات این اواخر خودتان در مورد مقاصد شریعت به سه مدرسه‌ی فکری مختلف اشاره‌ی می‌فرمایید و آنان را: ظاهری‌های نو، تعطیل‌کنندگان نو (یعنی کسانی که قایل به تعطیلی نصوص هستند) و خط مشی میانه‌روی می‌نامید. اگر ممکن است ماهیت این بینش‌های سه‌گانه را برای ما توضیح دهید؟ 
شیخ قرضاوی: همان‌گونه که گفتیم به مناسبت این موضوع قبلا در یک گردهمایی درباره‌ی مقاصد شریعت که بنیان آن شیخ احمد زکی یمانی پایه‌گذاری کرد به بحث و گفت‌وگو پرداختیم و هدف ما تأسیس مرکزی برای بررسی و مباحثه‌ی مقاصد شریعت بود و و برای این کار بیش از بیست عالم و دانشمند از تمامی کشورهای عربی و اسلامی گرد هم آمدند و بنده مطلبی در مورد ارتباط بین نصوص و مقاصد ارائه دادم. چرا که برخی می‌کوشند که میان نص تفصیلی و مقصد کلی آتش جنگ بر افروزند، بدین جهت من در زمینه‌ی ارتباط بین آن دو یادآور شدم که: آیا نصوص جزیی را مهمل و بی‌ارزش قرار دهیم و بدان توجه نکنیم؟ آیا به وسیله‌ی آن به جنگ مقاصد برویم؟ یا مقاصد را ابزار جنگ با نصوص قرار دهیم؟ این بهتر است یا نصوص جزیی را در سایه‌ی مقاصد و اهداف کلی درک کنیم، این موضوع مورد بحث ماست. یادآور شدم که در این مسأله سه نوع دیدگاه وجود دارد و بنده دیدگاه اولی را مدرسه‌ی ظاهری‌های نو نام نهادم، زیرا نصوص را بدون در نظر گرفتن هدف و فلسفه‌ی آن تفسیر می‌کنند.

مجری: منظور شما تفسیر لفظیِ نصوص است؟
دکتر قرضاوی: ظاهر الفاظ را توجه می‌کنند ... مدرسه و دیدگاه لفظی، ظاهر الفاظ را مورد توجه قرار می‌دهند و به محتوای آن دقت نمی‌کنند و این نوع برداشت‌ها حتی در قانون و فلسفه وجود دارد. و در آن دو دیدگاه (تفسیر مُضَیَّق و تفسیر مُوَسَّع) و این اولی، همان دیدگاهی است که بر اساس ظاهر الفاظ، تفسیر می‌کنند و محتوا و مقصود آن را رها می‌سازند، در حالی‌که ریشه‌ی تاریخی این نوع دیدگاه‌ها به عصر پیامبر بر می‌گردد. 
هنگامی‌که پیامبر-صلی‌ الله‌ علیه‌ وسلم-، (بعد از جنگ احزاب) فرمودند: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلایُصَلِّیَنَّ الْعَصْرَ إلَّا فِی بَنِی‌قُرَیْظَةَ»، هر کس که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، نماز عصر را به جا نیاورد، مگر در بنی‌قریظه. اصحاب پیامبر به سوی بنی‌قریظه حرکت کردند. عده‌ای در مسیر متوجه شدند که خورشید نزدیک به غروب است و گفتند منظور پیامبر این نبود که ما نماز عصر را اقامه نکنیم و قضا گردد، بلکه هدف ایشان شتاب در حرکت بود، پس نماز عصر را گذاردند. ایشان با توجه به مقصد، محتوای فرموده‌ی پیامبر را مدنظر قرار دادند. 
برخی دیگر گفتند: خیر، این‌طور نیست. ایشان فرمودند: نماز عصر را به جای نیاورید مگر در بنی‌قریظه؛ و ما تا به آنجا نرسیم نماز را اقامه نمی‌کنیم حتی اگر نیمه‌شب هم برسیم. در اینجا برخی محتوا و مقصود پیامبر و برخی دیگر عین الفاظ و کلمات را مدنظر داشته‌اند، گروه دوم ظاهریه هستند که کم‌ترین اهمیتی به مقاصد و اهداف نمی‌دهند. به همین‌خاطر ما آن‌ها را ظاهری‌های نو می‌نامیم. چون در راستای مکتب فکری ظاهریه قرار گرفته‌اند. همان مکتبی که امام ابوداود ظاهری در قرن سوم هجری آن را بنیان نهاد و امام ابومحمد بن‌حزم ظاهری آن را در قرن پنجم هجری احیا کرد. 
امام ابو محمد بن حزم یکی از نوابغ مسلمان می‌باشد. ایشان در زمینه‌های مختلفی مانند فقه، حدیث، آثار، تاریخ ملل و نحل، مقارنه‌ی بین ادیان، ادبیات، شعر و اصول توانا هستند. اما چون از مذهب ظاهریه تبعیت می‌کند مرتکب لغزش‌های فراوانی شده‌اند، از جمله: در حدیث: «لا یَبُلْ اَحَدُکُمْ فِی الْمَاءِ الرَّاکِدِ»، در آب ایستاده و غیر روان ادرار نکنید، اظهار می‌دارند که: نهی متوجه ادرار مستقیم در آب است اما اگر در ظرفی ریخته شود سپس آن را در آب راکد بریزیم مشکلی نیست. اینجاست که علما او را به خاطر این نوع برداشت‌ها مورد انتقاد قرار داده